کوچه لیلا

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ ازجام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب ازچه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا رابه دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم ازلیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

ادامه →

شعر زیباییاز ویکتور هوگو

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد

و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد.

و پس از تنهاییت نفرت از کسی نیابی آرزومندم که اینگونه پیش نیاید،

اما اگر هم پیش آمد بدانی چگونه به دور از نا امیدی زندگی کنی

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی

از جمله دوستان بد و ناپایدار

برخی نادوست و برخی دوستدار

که دستِ‌کم یکی در میانشان بی‌تردید مورد اطمینان باشد

و چون زندگی به این گونه است برایت آرزومندم دشمن نیز داشته باشی

نه کم نه زیاد درست به اندازه

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد

که دستِ‌کم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد تا که زیاده به خود غرهّ نشوی

و نیز آرزومندم که مفید فایده باشی

نه خیلی غیر ضروری تا در لحظات سخت و دیگر چیزی باقی نمانده است

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سر پا نگه دارد

همچنین برایت آرزومندم صبور باشی

نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند

چون این کار ساده‌ای است بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران‌ناپذیر می‌کنند

و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی

و امیدوارم اگر جوان هستی خیلی به تعجیل، رسیده نشوی

و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمایی اصرار نورزی

و اگر پیری، تسلیم نا امیدی نشوی چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد

ولازم است بگذاریم در ما جریان یابند امیدوارم سگی را نوازش کنی

به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز سهره گوش کنی

وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌دهد

چرا که به این طریق احساس زیبایی خواهی یافت

به رایگان امیدوارم که دانه‌ای هم بر خاک بفشانی هرچند خرد بوده باشد

و با روئیدنش همراه شوی تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد

به‌علاوه آروزمندم پول داشته باشی زیرا در عمل به آن نیازمندی

و برای این‌که سالی یک‌بار پولت را جلوی رویت بگذاری و بگویی این مال من است

فقط برای این‌‌که روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است

و در پایان اگر مرد باشی آرزومندم زن خوبی داشته باشی

و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی

که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان باز هم از عشق حرف برانید

تا از نو بیاغآزید اگر همه این‌ها که گفتم فراهم شد

دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم.

 

 

ادامه →
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد